Wuhan and meeting Mr Wang
I arrived to Wuhan in the afternoon and after I lost my way to the hotel I called Effie “Mr,Wang daughter”, finally I found a way and I cycled toward hotel. They were waiting for me for such a long time and even they came to the road to pick me up. Me met on the bridge which is crossing the Yangtze river.
His friend and his family were companying him and after I checked inn they took me to a very nice Chinese restaurant to have some food. I was planning to stay here for 2 days and on the next day Effie came with her friend to pick me up and show me around the city. We walked along the bridge on the Yangtze river which was amazing but we had to come back hotel because his father send his colleagues to fix my internet. Again I kept them waiting for an hour and when we arrived they just smiled. I really appreciate their kindness and their help.
First we went to another nice restaurant to experience more different Chinese dishes and after that they came to my room to fix internet and have a drink.During these 2 days I am here in Wuhan they did their best to help me and I am grateful for their support.Unfortunately I don’t have much time to visit the city because I have to my works on internet and fix my bike as well.
For last 2 weeks I was cycling almost everyday and now I think I like to have some quiet time on myself and do nothing. My mind has to create something and I have to concentrate on it.
I just have met Mr Wang and his family for last 2 days but I feel so close to his family and I am going to miss them. Many thanks to them and I hope I can meet them again some day…sometime.
31 Jan 2009
ووهان ” و دیدار با آقای وانگ
بعد از ظهر به ووهان رسیدم اما راه هتل را نتوانستم پیدا کنم و با افی[1][1] ، دختر آقای وانگ ، تماس گرفتم و نهایتا توانستم راه را یافته و با دوچرخه بسمت هتل بروم .
اونها مدت ها بود که منتظر من بودند و تا میانه راه به استقبال من آمده بودند و ما همدیگر را رو پلی که روی رودخانه یانگ تسه بود ملاقات کردیم .
خانواده او و دوستش او را همراهی می کردند و وقتی من ورود خود را در هتل ثبت کردم آنها مرا برای صرف غذا به یک رستوران بسیار زیبای چینی بردند .
برنامه من این بود که دو روز اینجا بمانم . در روز بعد افی با دوستش مرا برای دیدار از شهر بیرون بردند . ما رو پلی که روی یانگ تسه زده شده بود قدم زدیم اما مجبور شدیم خیلی زود به هتل برگردیم چرا که آقای وانگ کارمندش را برای درست کردن اتصال اینترنت من به هتل فرستاده بود . من دوباره آنها را برای ساعتی معتل کردم و وقتی پیش آنها برگشتم ، با لبخندی از من استقبال کردند . من واقعا قدردان مهربانی و کمکشان هستم .
ابتدا ما به یک رستوران زیبای دیگر رفتیم تا طعم دیگری از غذا های چینی را بچشیم . بعد از آنها با من به اتاق من آمدند تا اینترنت مرا راه بیاندازند و با هم نوشیدنی بخوریم . در طول این دو روز که من در ووهان بودم آنها نهایت تلاششان را کردند تا به من کمک کنند و من بسیار قدردان پشتیبانی آنها هستم .
متاسفانه من فرصت بیشتری برای بازدید از شهر نداشتم چرا که می بایستی به کارهایم در اینترنت و نیز تعمیر دوچرخه ام می پرداختم .
در طول دو هفته گذشته من تقریبا هر روز در حال دوچرخه سواری بودم و حالا احساس می کنم به زمانی برای آرامش نیاز دارم و دوست ندارم کاری را انجام دهم . فکر های زیادی برای من بوجود آمده و من باید روی آنها تمرکز کنم .
من فقط در روز آقای وانگ و خانواده اش را ملاقات کردم ولی احساس نزدیکی زیادی نسبت به آنها می کنم و فکر می کنم دلم برای آنها خیلی تنگ خواهد شد .
تشکر فراوان از آنها و امیدوارم روزی بتوانم دوباره آنها را ببینم … شاید زمانی دیگر .
[1][1] Effie