To Champhon
[[{“type”:”media”,”view_mode”:”media_original”,”fid”:”1229″,”attributes”:{“class”:”media-image”,”height”:”400″,”style”:”float: left; margin-top: 4px; margin-bottom: 4px; margin-left: 8px; margin-right: 8px;”,”typeof”:”foaf:Image”,”width”:”300″}}]]After that wonderful night beside the waterfall which I never forget it I woke up early morning by sound of birds and I went near waterfal to eat breakfast and then collecting my loggages and start by 8.my breakfast was not enough and just I went to a shop in Ranong to eat some food and also using internet and actually I start riding about 10 am and 135km was in front of me.such a hard day but from the morning rain began and also I started cycling under rain
To Champhon
[[{“type”:”media”,”view_mode”:”media_original”,”fid”:”1229″,”attributes”:{“alt”:””,”class”:”media-image”,”height”:”400″,”style”:”float: left; margin-top: 4px; margin-bottom: 4px; margin-left: 8px; margin-right: 8px;”,”typeof”:”foaf:Image”,”width”:”300″}}]]After that wonderful night beside the waterfall which I never forget it I woke up early morning by sound of birds and I went near waterfal to eat breakfast and then collecting my loggages and start by 8.my breakfast was not enough and just I went to a shop in Ranong to eat some food and also using internet and actually I start riding about 10 am and 135km was in front of me.such a hard day but from the morning rain began and also I started cycling under rain,but as everyday rain start at evening and by morning it use to finish but in that day it didnt like to finish and also in the mornig it was rainy.
Ok Mohammad dosnt matter it wil stop “I told myself” but it didnt .after about 2 hours it stoped but just after half hour I saw a huge cloud in front and I saw that just 500 ahead is very havy rain,ok what could I do ,nothing except going ahead and I did .so just after few minutes I was middle of heavy rain and again I soaked.it was crazy that day ,3 times I dryed and again soaked and finally after noon I was under rain till about 4:30 and just wet and fortunatly after that it finished.however I have to mention that during the rain time everything is fresh and colors are very nice and clean and really cycling under rain is amasing specially in that ever green road.in that day I was too hongry and I stayed several times to eat and always very nice food and very cheap.in Thailand foods on the road are almost 3 times cheapper than the touristi places and also fruits,thats why I eat almost 2-3 km fruits per day.fruits in Thailand are wonder ul,too deliciuse .
I arrived to Champhon about evening and just directly I went to a travel agancy to ask about boat to Kohtao island and I found that there is a bout at night wich is too slow but price is also cheapper than the fast boats.it took about 6 hours and it was over night,so nice I can sleep at boat and I dont need any accomodation to stay.so just I booked a place and I went to internet cafe for hour and then eatting food at night market .
Champhon has a night market wich is very famous.there is many booth along the one street and they all has food and the street is lit by light of booths and it make a nice view of the street.boat start by 11pm and there was some other people from allover the world,USA,Germany,Greek,England, Israeel…and we had a conservation for few hours and finally we realised that politics are completly different with what we were looking for and ..but atleast we can make it in our mind and it will become true by hope.after that sleeping on the rooftop of boat at night under sky full of stars …amasing but again rain and Jeff came and asked me to go down to the room for sleep.i t was nice night and also nice conversation with people around the world.people who are traveling they all hate of war and they all like to live in peace and they all are frind ,dont care about politic and what which is happening in the world.just they like to be frind and live togetherwhich is nice.
21 June 2007
چامپون
بعد از آن شب فوقالعاده در کنار آبشار، که من هيچ وقت فراموش نميکنم، صبح زود با صداي پرندهها بيدار شدم و براي خوردن صبحانه به کنار آبشار رفتم. بعد بايد وسايلم را جمع ميکردم و حوالي ساعت هشت برنامهام راشروع ميکردم. صبحانهام اندازه کافي نبود و به مغازهاي در رانونگ براي يکمقدار خوراکي و استفاده از اينترنت رفتم و اينگونه بودکه ساعت ده صبح شروع به راندن دوچرخه کردم، در حالي که صدوسيوپنج کيلومتر در پيش رو داشتم. بهنظر روز سنگيني بايد ميداشتم، از صبح باران شروع شد و من دوچرخهسواري را همزمان با باران شروع کردم. هميشه عصرها باران شروع مي شد و صبح ها پايان مييافت، اما آن روز گويا نميخواست قطع شود. به خودم ميگفتم: مهم نيست محمد، بهزودي قطع مي شود. بعد از دوساعت باران قطع شد و هنوز نيم ساعت نگذشته بود که ابرهاي سنگيني را در روبه رو ديدم و پانصد متر جلوتر باران سنگيني شروع شد، چهکار ميتوانستم بکنم جز اينکه جلو بروم. بعد از چند دقيقه دقيقا زير باران سنگيني بودم و خيس خالي شده بودم، روز عجيب غريبي بود، سه بار خشک شدم و دوباره خيس شدم و آخرين دفعه از ظهر تا ساعت چهارونيم عصر زير باران بودم و کاملا خيس، اما خوشبختانه بعد از آن ديگه باران قطع شد. در طول اين مدت توجه خودم را متوجه اين کرده بودم که همه چيز زير باران تازه و تميز است و دوچرخهسواري اينچنين واقعا فرهبخش است، مخصوصا در چنين خيابان سرسبزي. آن روز حسابي گرسنه بودم و چندين بار براي رفع گرسنگي ايستادم و هر دفعه چه غذاهاي خوشمزه و ارزاني. در تايلند، غذا و ميوههاي کنار خيابان سهبار از آنچه در مکانهاي توريستي فروخته مي شوند، ارزانترند و اين دليل دو سه کيلو ميوه خوردن من در روز است. ميوههاي تايلند فوقالعاده خوشمزهاند.
حدوداي عصر به چامپون رسيدم و مستقيما به سمت يک آژانس مسافرتي براي گرفتن قايق تا جزيره کوتائو رفتم و متوجه شدم که قايقهاي شبرو آهستهتر ميروند اما خب ارزانترند، خيلي خوب بود، شش ساعتي طول ميکشيد و من ميتوانستم شب را در قايق بخوابم بدون اينکه هزينه اي براي اقامت بپردازم. جا را رزو کردم و به جستجوي اينترنت رفتم و يک ساعتي آنجا بودم و سپس غذا را در مغازهاي شبکار خوردم.در چامپ هون يک محل تجاري شبکار بسيار معروف دارد، مغازههاي بسياري در دو طرف خيابان وجود دارد که همه غذا ميفروشند و چراغ روشن مغازهها جلوه ويژهاي به خيابان داده است. حرکت قايق ساعت يازده شب بود و مردم ديگري از کشورهاي ديگر نظير آمريکا، آلمان، يونان و اسراييل و … نيز بودند و ما ساعاتي را با يکديگر به صحبت پرداختيم و آنچه در نهايت متوجه شدم اينکه سياست در واقع چيزي جدا از آنچه ماها در جستجوي آن هستيم ميباشد … ولي خب ما ميتوانيم ذهن خود را درست کنيم و همه چيز با آرزوهاي ما نويد خوبي را به همراه خواهد آورد. خوابي دلپذير در آن شب، روي سقف قايق، زير آسمان پرستاره … و باز شروع باران، جف آمد سراغم و از من خواست که براي خواب بروم پايين و در کابين قايق استراحت کنم. شب بسيار خوبي بود و گفتگوي خوبي با مردم ساير کشورها داشتم، همه مردمي که مسافرت ميکنند از جنگ نفرت دارند و همه مايلند در صلح کنار يکديگر زندگي کنند و همه به دوستيها فکر ميکنند، سياستها اهميتي ندارند، همه در جستجوي دوستي و آرامش در کنار يکديگر ميباشند.