Stupid article ….
After a long time with david finally I left him and I am in Penang island now.befor I came here on veihcle with David and already I visited this island and just I came here to plant a tree for a friend who asked me to do that for our memories and also meeting Rick who is going to come Penang.more than 1 year before I got an email from an american cyclist who like to come Iran ,but unfortunatlty he couldnt and he changed his mind and he flew to Turkmanistan and now after one and half year we are going to meet. I have never met him but I feel close to him and just I am ager to meet him,he is great guy who is sensetive about humanity (I found it through his writings in his website).yes this is another of beauties of traveling over seas.
Yesterday I left David with many many memories and nice feeling toward a great and warm family,really I felt home there,I have to acknowdage that I have never seen a hospitalable man like him befor,…I cant explain how he has done his best for his guests to enjoy.I realised Malaysia through David and without him I couldnt find manythings as I know now.just thanks David and hope see you on the road somewhere.
2 days I am in Penang and just I walked through the street near my guest house .yestrday at night I came out to walk on the street but everywhere was ful of prastitudes and I didnt feel good.I sat somewhere and just looked at them,waiting for a man to pay for pleasure,during my trip til now I didnt face with them due to the countries which I have traveled through was almost clean from them and it was in behind not on the street.tonight I preffer to stay at room and read my book.
Today just I lied on bed til 11 and after breakfast again lie on the bed til 5pm and then lunch.yaa I needed rest due to in Davids house just we were going this where and that and no time to rest and now I am resting in body and brain as well.after lunch I went to a coffe terya to have a drink and also watching a movie(everyday in the afternoon there is a free movie).it was 300 and just it made me nervous.the fucking bulshit movie with too many lie,just with special effects and nothing behind and just after that I had to explain to audiences about reallity of great Persia and cyrus and …how it is oweful that even now someone dont care about our history and even they try to distry it..(regarding to making a dam in very historical valley in Fars)just I can cry and cry and cry….nothing to say ,,when you see that your history is distroying.
Sorry this article is not fix and there is everything from everywhere …the stupid article..sorry I am too nervous now and I cant consentrait on writing.
10 May 2007
مقاله ای احمقانه …
مدت زمان طولانی را در کنار دیوید گذارندم و در نهایت او را به قصد جزیره ی پننگ ترک کردم.قبل از این با ماشین همراه دیوید به اینجا آمدم و حالا به خاطر یکی از دوستانم که از من خواست به یادگار خاطراتمان درختی بکارم به اینجا آمدم .بعلاوه قرار بود ریک به پینانگ بیاید و می خواستم او را ببینم. بیش از یک سال پیش ایمیلی از یک رکاب زن آمریکایی دریافت نمودم که دوست داشت به ایران بیاید اما متاسفانه نتوانست و تغییر عقیده داد و به ترکمنستان رفت و حالا پس از گذشت یک سال و نیم می خواهیم همدیگر را ببینیم .با وجود اینکه هرگز او را ندیدم اما احساس نزدیکی به او دارم و بسیار مشتاق دیدار او هستم.او مردیست بزرگ که در مورد انسانیت بسیار حساس است (من این را از روی نوشته هایش در وبسایت فهمیدم) بله این یک جنبه ی دیگر از زیبایی های سفر در آن سوی آبهاست.دیروز دیوید و خانواده ی خوب و گرمش را با خاطرات بسیار زیاد و احساسات زیبا ترک نمودم .حس می کردم آنجا خانه ام است.باید بگویم که تا به حال هیچ میزبانی مانند او ندیده بودم .نمی توانم توضیح دهم که چگونه او کار ها را به بهترین شکل برای لذت بردن مهمانانش انجام می دهد .من مالزی را با کمک دیوید شناختم و بدون کمک او نمی توانستم اطلاعات بیشماری را که الان دارم داشته باشم.دیوید از تو سپاس گذارم و امیدوارم که در جاده تو را ببینم.
دو روزست که در پینانگ هستم و تنها در خیابان نزدیک مهمان خانه راه می روم .دیروز شب هنگام بیرون آمدم تا در خیابان راه بروم.اما خیابان پر بود از زنان ف اح ش ه .احساس خوبی نداشتم و تنها نظارگر این بودم که چگونه منتظر مردانی هستند که برای لذت خود به آنها پول بپردازند.تا به این مرحله از سفرم با چنین چیزی مواجه نشدم چرا که اکثر کشور هایی که از آنها گذر می کردم عاری از این موارد بودند و چنین چیزی در مجامع عمومی دیده نمی شد.از این رو ترجیح دادم در اتاقم بمانم و مطالعه کنم.
امروز تا ساعت 11 در تختم دراز کشیدم و پس از صبحانه دوباره تا ساعت 5 عصر دراز کشیدم و بعد نهار خوردم.بللله من نیاز به استراحت داشتم هنگامی که در منزل دیوید اقامت داشتم به جاهای مختلفی سر زدیم و هیچ فرصتی برای استراحت نبود و اکنون به فکر و بدنم استراحت داده ام.پس از ناهار به کافه تریا رفتم تا چیزی بنوشم و فیلمی ببینم .(هر روز بعد از ظهر در آنجا فیلمی پخش می شد.) نام فیلم 300 بود و مرا بسیار عصبی نمود.فیلمی مزخرف با دروغ های فراوان که تنها جلوه های ویژه در آن به کار رفته بود و هیچ حرفی برای گفتن نداشت و پس از آن من باید در مورد حقیقت واقعی ایران و کوروش کبیر برای بینندگان توضیح می دادم.و چقدر تاسف بار است که حتی هنوز هم کسانی هستند که با بی توجهی قصد نابودی تاریخ سرزمینشان را دارند.(قابل توجه کسانی که در روستایی تاریخی در فارس سد احداث نموده اند) تنها می توانم اشک بریزم و اشک بریزم.هیچ نمی توان گفت..زمانی که می بینی تاریخ کشورت در حال نابودیست.
عذر می خواهم این مقاله موضوع ثابتی نداشت و به همه جا و همه چیز اشاره کردم.مقاله ای احمقانه ..عذر می خواهم بسیار عصبی هستم و نمی توان بر نوشته هایم تمرکز کنم.