Planting tree in school 49
Finally after such a long time staying here in Yerevan I was going to leave Armenia and Yerevan but another school was organized for tree planting. Gagik and I went to school no 49 where Gagik’s son is studying. First we went there but we could meet principle and on the next day we went there again…principle was gone. But he just left school and Gagik jumped on his car and drove fast. He could catch him in the next street where the principle was walking to the main road. actually what I really like from Gagik is nothing stops him. He does what he wants to do and he is very strong on what he is going to do. Really like his way of dealing with matters and of course his kindness and his generosity which I will talk about it when I am writing my dairy from Yerevan. So we made an appointment for Thursday 21 of April at 10 am. I also invited media from Iranian TV to join and make a report. Last night was birthday of my French friend here in Yerevan, Philippine. I met her in a club late at night just to congratulate her birthday and I didn’t stay there for so long as I had things to do but I told her which I will give her gift on the next day in school. actually I was thinking to plant a tree for her birthday in school. So we brought 8 trees to the school.I called her at 10am when she was still sleeping tired of long night she have had last night celebrating her birthday. Actually the idea of giving her a tree came from her post in her FB where she asked her friends to donate a NGO who is providing clean water for poor Cambodian instead of giving buying her a gift. So for such a person a tree could be a nice present and I made a right decision. Anyway she came to school when workshop was already started and I was talking to kids. We all said Happy birthday to her and I continued…I was so happy to have that workshop and the main reason for all joy I had was Gagik and his son.
I could feel the joy he had in his heart and I could see easily how he is happy through his eyes…this gave me extra energy and we to be honest I experienced my best workshop I have ever had in all schools I have ever been.
After workshop finished we planted all those trees and Philippine also planted her tree. Then I put Edward -Ggaik’s son- on my bicycle to give him a short ride..all kids we around and it was so nice being with all those lovely kids. at last camera man from media had some interview with kids and it was time to leave school. Kids were all around my bicycle asking question. There was a girl who w has so pretty and nice. She was 9-10 years old but her eyes were so kind and lovely. She was looking kindly at me and to be honest I cant forget her beautiful and kind look.
She was Emily and she also planted a tree. I would like to give her a visit card but there was so many kids and I couldn’t give them all, so I asked Philippine to give her but she gave it to a wrong person. Anyway she was not a wrong person actually as Philippine told that how she was happy when she got visit card and she gave her a hug for visit card. I had still a chance to give Emily a visit card because Gagik was going to go to the school to collect kids paintings on the next day and he kindly printed a picture for Emily when she was planting her tree. Ya…this was my best experience in visiting schools and now I have their paintings.
(Edward is going to plant his tree)
21 April 2011
درخت کاری در مدرسه شماره ۴۹ ایروان
بالاخره بعد از مدتی طولانی اقامت در ایروان ،تصمیم به رفتن از آنجا را گرفتم .اما با مدرسه ای دیگر برای کاشت درخت هماهنگ شد!
من و گاگیک به آن مدرسه رفتیم:مدرسه شماره 49 همانجاییکه پسر گاکیگ درآنجا درس می خواند.اول بار ما نتوانستیم مسئول مدرسه را ملاقات کنیم و در روز بعدی که دوباره به آنجا رفتیم نیز مسول مدرسه رفت!
اما گاکیک به دنبال او به سرعت سوار ماشینش شدوحرکت کرد : در نهایت توانست درخیابان بعدی درحالیکه آقای مدیر در خیابان اصلی راه می رفت به او برسد .
من این صفت گاگیک راکه هیچ چیز نمی تواند اورا متوقف کند واقعا دوست دارم.او کارهایی که می خواهد را انحام میدهد و خیلی در کاری که انجام می دهد قوی عمل می کند.من واقعا روش اورا در حل مسائل و غلبه بر کارها دوست دارم و البته مهربانی ،سخاوت او نیز از نکاتی است که من در خاطرات روزانه ام در ایروان خواهم نوشت.
خلاصه ما قرار ملاقاتی برای ساعت 10صبح سه شنبه 21 آوریل گذاشتیم. همچنین من ازتلویزیون ایران برای تهیه گزارش دعوت کردم.
شب گذشته تولد یکی از دوستان فرانسویم در ایروان بود،فیلیپین سلام!من اورا در آخر شب در یک کلاب دیدم و فقط تولدش را تبریک گفتم ،مدت طولانی آنجا نماندم اما به او گفتم هدیه تولدت را فردا در مدرسه خواهم داد.
در واقع من فکر کردم که برای تولد او یک درخت در مدرسه بکارم.بنابر این 8 درخت به مدرسه بردم.
حدود ساعت 10 صبح به او زنگ زدم در حالیکه او به خاطر خستگی شب گذشته که به خاطر جشن تولدش تا دیروقت بیدارمانده بود ،هنوز خواب بود! ایده کاشت درخت برای تولدش از آنجائی به ذهنم رسید که او در صفحه فیس بوکش از دوستانش خواسته بودبه جای هدیه تولد، به یک ان جی ا که آب سالم برای مردم فقیر کامبوج فراهم می کند کمک کنند.
با این حساب برای چنین شخصی یک درخت می توانست هدیه جالبی باشد،تصیم درستی گرفته بودم!
به هر حال او در حالیکه من کارگاه را شروع کرده بودم و مشغول صحبت با بچه ها بودم به مدرسه آمد.همه ما تولدش را تبریک گفتیم و کلاس را ادامه دادیم.من از این کارگاه خیلی خوشحال بودم و دلیل اصلیش حضور گاگیگ وپسرش بود.
من میتوانستم شادی درونی او را درچشمانش ببینم.این موضوع به من انرژی مضاعف می داد و به جرات می توانم بگویم این بهترین تجربه من در برگزاری کارگاهها در مدارس بود که تا یه حال داشته ام.
بعد از کلاس من و دوستان درختان را کاشتیم و فیلیپین نیزدرخت خود را کاشت.
سپس من پسر گاگیک را سوار دوچرخه ام کردم تا با هم دوری بزنیم این در حالی بود که همه بچه ها اطراف ما بودند و حضور این همه بچه دوست داشتنی بسیار زیبا بود.
در آخر افرادی که از تلویزیون ایران آمده بودند با بچه ها مصاحبه کردند و سپس وقت رفتن بود.
بچه ها همگی دور دوچرخه من بودند و سوال می کردند.در میان آنها دختر بچه قشنگ و زیبایی بود،حدود 9-10 سال سن داشت ،چشمانش بسیار مهربان و دوست داشتنی بود.او با نگاه مهربانش به من می نگریست و به صداقت می گویم که نمی توانم آن نگاه مهربان را فراموش کنم. اسم او ایمیلی بود و یک درخت را نیز او کاشته بود.من دوست داشتم که یک کارت ویزیت به او بدهم اما بچه های زیادی آنجا بودند و من نمیتوانستم به همه آنها کارت بدهم،پس از فلیپین خواستم که او این کار را انجام بدهد،اما او کارت را به اشتباهی به فرد دیگری داد.البته که او نیز اشتباه نداده بود و گویا وقتی آن بچه کارت را گرفته بود خیلی خوشحال شده بود و به فیلیپین یک ؟ داده بود.این بهترین تجربه من در بازدید از مدارس بود و من الآن نقاشی های آنها را دارم.