Planting tree in school 195 “Yerevan”
On Tuesday April’s 12 I was looking for a school to have another workshop. Gagik was driving me around the city looking for an opportunity whole the day. We went to many different places but we couldn’t find any. It was a bit pity as I was really eager to have more school to talk here in Yerevan. In the afternoon we went to visit his friends’s mother. A 90 years old lovely lady. A real grandma with whit heir and a kind face coming along with a beautiful smile on her face. I was so happy with much joy and peace in my heart. She was so kind and she served us coffee and some sweets. After that she read my cup of coffee….it was amazing. She told me something just I know about. Even she told me the challenges I am having now..it was so nice to hear her. Actually it was kind of her as it was near Easter and she was not suppose to read cups but she did it just for me.
Anyway afterward we went to visit another friend of Gagik who is principle of one school in Yerevan. He told us that we can visit his school and we can plant trees in his school and also make a workshop and talk to kids there. Next day in the morning went to buy some trees with Gagik and then we went to school to do our job. Mr Alexander Vahramyan welcomed us and after having a coffee in his office kids came over to have workshop in his office. we should do it in his office as the school didn’t have a place to show pictures and we had use the PC in his office. In between Mrs Gayane Geversyan were translating for kids. after I showed them pictures and we talked about trees we went to the yard for tree planting. we planted 3 peach trees in their yard and they promised me to do some painting I could collect after 2 days for the book I am going to publish from kids paintings. Thanks Gagik for all his support , Alexander and Gane and also many thanks to all those lovely kids who helped me for tree planting and gave me their paintings and stories.
12 April 2011
درخت کاری در مدرسه ۱۹۵ ایروان
در سه شنبه 12 آوریل من به دنبال مدرسه ای برای برگزاری کارگاهی دیگر بودم.
گاگیک تمام روز من را برای پیدا کردن فرصتی دور شهر برد.به جاهای مختلفی سر زدیم اما مکان مناسبی نیافتیم.این قضیه با توجه به اشتیاق من برای رفتن به مدارس زیادی در اینجا(ایروان) و گفتگو با آن ها کمی ناراحت کننده بود.
در بعد از ظهر ما به دیدار مادر یکی از دوستان گاگیک رففتیم.یک خانم 90 ساله دوست داشتنی!یک مادر بزرگ واقعی با موهای سفید و صورتی مهربان که لبخند زیبایی بر صورت داشت.
من در قلبم به خاطر این همه خوشی و آرامش احساس شادی می کردم.او خیلی مهربان بود و از ما با قهوه و شیرینی پذیرایی کرد.بعد از آن او ته فنجان قهوه را برای من خواند… خیلی شگفت انگیز بود!او به من چیزهایی را گفت که فقط خودم درباره آنها می دانستم.حتی او درباره چالش هایی که من الان داشتم چیزهایی گفت.چیزهایی که از او شنیدم خیلی برایم جالب بود.این در واقع لطف این خانم بود چون او فقط این کار را برای من انجام داد وفنجان ایستر را که نزدیک او بود نخواند.
بگذریم، بعد از ان ما به دیدار دوست دیگر گاگیک رفتیم که او مسئول یکی از مدارس ایروان بود.او به ما گفت که می توانیم از مدرسه او بازدید کنیم و در آنجا درخت بکاریم و همچنین کارگاهی را برگزا نمائیم و با بچه های آن مدرسه گفتگو کنیم.
صبح فردای آن روزبا گاگیک برای خرید درخت رفتیم و سپس راهی مدرسه شدیم.
آقای الکساندر واهرامایان به ما خوشامد گفت و بعد از خوردن قهوه ای بچه ها به اتاق او آمدند تا گارگاه را آغاز نماییم.
ما مجبور بودیم که کلاس را در اتاق او برگزار کنیم چون در مدرسه جای دیگری برای نمایش عکس ها نبود و باید از کامپیوتر اتاق او برای این منظور استفاده می شد.همزمان خانم ژنه گورسیان برای بچه ها گفته های من را ترجمه می کرد.
بعد از نمایش عکس ها و صحبت درباره درختان ، برای کاشتن درختان به حیاط مدرسه رفتیم.
در آنجا سه درخت هلوکاشتیم و بچه ها به من قول دادند طی دوروزآینده چند نقاشی بکشند و من آن ها را برای چاپ در کتاب نقاشی های کودکان آنها را جمع آوری کنم.
از گاگیک به خاطر پشتیبانی همه جانبه اش ،از الکساندر و ژنه و همچنین از همه بچه ها به خاطر کمک به من در کاشت درختان و دادن نقاشی ها و داستان هایشان بسیار سپاسگزارم