Picton to Nelson
After having dinner with Iranians I went to stay with Mr Moaveni for the last night. I left their house early morning and Mr Moaveni accompanied meto the port on his bicycle. It was about 7:30am and just I was the last one who boarded on the boat. We left Wellington for the south island.
The sailing took me about 3.5 hours and I arrived to Picton which was the first town on my route in south island. I had a very nice time on the boat, I met many people and for the first time I could see the Dolphins on the wild. A group of 50 Dolphins were playing around the boat on the ocean, it was amazing so beautiful.
I was in Picton about 12 and just I headed for a super market to buy some supplies for dinner and breakfast before hitting the road. I met 2 cyclist from Europe and we had lunch together and after that they headed for the east coast line and I did for the west. I took the coast road to the Nelson the place which I was going to stay there for a couple of days. One of the old member of my mountaineering club in Iran is currently living in Nelson. Hossein Kouhestani and his family are whom I was looking to meet there.
There was about 115km from Picton to Nelson and I was going to do that by 2 days.
I began to cycle in a beautiful road. It was hilly but so nice. Just I cycled about 36km and I found a very nice spot to stay. There was a place for look out to the 2 bay in Have A Look which is a very small town.
I pitched my tent just in front of the bay. It was full moon in that night and just after a short time moon merged. The moon just came up from the front side of my tent and it made a very nice light on the water. It was a very cold nigh but the moon light was a very good reason for me to stay outside for a long time and just watch it and after that just I went for sleep. Fortunately Iran embassy in Wellington bought Me a very nice sleeping bag and some other stuff that I needed.many thanks to Mr Nozari and the other people in the embassy for giving me that support, so I could sleep well and enjoy of the warmth of my new sleeping bag.
I woke up very early in the morning to watch the sunrise. It is so hard to explain the beauty of the sunrise there and even I couldn’t make it with picture. You should be there and see that through your eyes and feel it directly. It was still cold and my tent was wet from the night before so I had to wait for my tent to dry and actually I was not in hurry. I had plenty of time just about 80km to ride to Nelson. So just I began to chat with a couple and had breakfast with them.
I began to cycle at about 11am and just I cycled to Nelson. The road was just amazing. One of the most beautiful road which I have cycled was that road. I arrived to Nelson about 5:30 but I missed the way and I saw myself in the other side of the town going to leave the town so just I called Hoss and I came back to the town to find him.I called him and he came to catch me on the street and after that he took me took me to his house.
I am in Nelson right now staying with Hoss and Kelemantin and their 2 beautiful angels.
10 May 2008
پیکتون به نلسون
بعد از خوردن شام با ایرانی ها نزد آقای معاونی رفتم تا شب آخر رو پیش ایشون باشم.صبح زود از خونه اونها بیرون اومدم و آقای معاونی من رو با دوچرخه اشون تا بندر همراهی کردند. حدود 7:30 صبح بود و من آخرین نفری بودم که سوار قایق می شدم. ما ولینگتون رو به سمت جزیره جنوبی ترک می کردیم. قایق سواری 3ساعت و نیم طول کشید و من وارد پیکتون شدم اولین شهر در مسیر سفرم به جزیره جنوبی .لحظات خیلی خوبی رو در قایق داشتم ، آدم های زیادی رو دیدم و برای اولین بار بود که دلفین ها رو در محیط طبیعی می دیدم . یک گروه 50 تاییشون داشتند دور و بر قایق در اقیانوس بازی می کردند ، خیلی جالب و زیبا بود.
حدود ساعت 12 وارد پیکتون شدم و قبل از برگشتن به جاده برای تهیه کمی آذوقه برای ناهار و صبحانه رفتم به یک سوپر مارکت . 2 تا دوچرخه سوار اروپایی رو دیدم و با هم شام خوردیم و بعد اونها به سمت خط ساحل شرقی به راه افتادند و من به سمت غرب رفتم. من جاده ساحلی به سمت نلسون جایی که قراره برای چند روزی بمونم رو در پیش گرفتم. یکی از اعضای قدیمی باشگاه کوهنوردی من در ایران الان در نلسون زندگی میکنه. حسین کوهستانی و خانواده اش کسانی هستند که می خواستم اونجا ببینمشون.
حدود 115 کیلومتر از پیکتون به نلسون راه بود ومن میخواستم طی 2 روز این راه رو برم.
توی یک جاده زیبا شروع کردم به رکاب زدن. مسیر پر از تپه ولی زیبا بود . 36 کیلومتر که جلو رفتم نقطه خیلی قشنگی برای توقف پیدا کردم. اونجا نقطه ای هست که چشم اندازی از 2 آبگیر هو ا لوک[1][1] که شهر بسیار کوچکی است دیده می شه.
چادرم رو درست رو به روی خلیج برپا کردم. اون شب ماه کامل بود و بعد از مدت کوتاهی توی آسمون ظاهر شد. ماه از جلوی چادر من بالا اومد و نور بسیار زیبایی بر پهنه آب انداخت. شب خیلی سردی بود اما مهتاب دلیل خوبی بود برای اینکه مدت زیادی بیرون بمونم و تماشایش کنم و بعد از اون رفتم تا بخوابم. خوشبختانه سفارت ایران در ولینگتون یک کیسه خواب زیبا و مقداری وسایل دیگر که لازم داشتم برایم خریده خیلی از آقای نوذری و سایر افرادی که در سفارت هستند به خاطر حمایتشون ممنونم به همین دلیل تونستم خیلی خوب بخوابم و از گرمای کیسه خواب جدیدم لذت ببرم.
صبح خیلی زود برای تماشای طلوع آفتاب بیدار شدم. توصیف زیبایی طلوع اونجا خیلی سخته و حتی نتونستم با گرفتن عکس هم این رو نشون بدم. تو باید اونجا باشی و با چشمهای خودت ببینی و مستقیما احساسش کنی. هوا هنوز سرد و چادرم از شب پیش خیس بود بنابراین باید صبر می کردم تا چادرم خشکه بشه و در واقع عجله هم نداشتم.80 کیلومتر تا نلسون مونده بود و من هم کلی وقت داشتم. پس شروع کردم به گپ زدن با یک زوج و صبحانه رو با اونها خوردم.
نزدیک 11 ظهر شروع کردم به رکاب زدن و رفتم به سمت نلسون. جاده خیلی جالب بود. یکی از زیباترین جاده هایی که تا به حال رکاب زده ام اونجا بود. حدود ساعت 5:30 به نلسون رسیدم اما راه رو گم کردم و دیدم در نقطه مقابل شهر، در حال خارج شدن از اون هستم پس به هاس زنگ زدم و برگشتم به سمت شهر تا پیداش کنم. باهاش تماس گرفتم و او اومد تا منو برداره و بعد به خونه اش بریم.
الان در نلسون هستم، پیش هاس و کلمنتین و 2 تا فرشته قشنگشون.