Mount Gambier and planting tree in Mulga st school
As I wrote before in Mount Gambier I am hosted by Glenys who is a member of Hospitality club. She is an old lady BUT!! Much more motivated and stronger than many young people I have ever seen. She has traveled a lot around the globe and has many stories to tell. I cant believe the way she is treating her guests. She even doesn’t let me to do my dishes and my laundry. I am getting spoiled here.
Lets explain how the city looks like! The cist is located on the north side of an extinct volcano which is the only hill( but it called Mountain!) in this area. The name of hill is Mount Gambier and that’s the reason city is called Mount Gambier.
On the top of the hill there is 2 small lake that one of them is a shiny blue during the summer time and it called Blue lake which is the source of water supply for the city but it is not blue in winter time and another small lake which is valley lake.
On the first day Glenys drove around the town to show me around. It is a small town but very quite and clean. She gave me a very nice room with a big window opening to the garden. It is wonderful having such a nice place like this after a week camping and cycling. Thanks to Glenys.
When I arrived and after a short rest we talked about different stuff and I told her about my project. She is a retired teacher and just she called someone to organize a school to plant a tree and today we went there.
Mulga street primary school was the one we did plant a tree today.
I bought a kind Eucalyptus tree which is Australian native tree and after a small workshop with the kids we planted our tree.
Many thanks to Glenys and Jenny to support me for today.
25 July 2008
مانت گامبیر [1][1][1]و کاشتن درخت در مدرسه ی مالگا[2][2][2]
همانطور که در قبل نوشتم در مانت گامبیر مهمان گلنیس [3][3][3]یکی از اعضای انجمن مهمان نوازان بودم . خانم گلنیس پیر بود،اما !بسیار باانگیزه و قوی تر از بیشتر جوانانی که تا به حال دیده بودم!! او سفرهای زیادی به دور جهان داشت و داستان های بسیاری برای گفتن.شیوه ی برخورد او با مهمانانش برایم باور نکردنی بود .او حتی به من اجازه نداد ظرف ها و لباس هایم را بشویم .من اینجا لوس می شوم ! اجازه دهید بگویم شهر به چه شکل بود؟ مخزن آب در سمت شمال یک آتش فشان خاموش شده قرار داشت که تنها تپه ی آن منطقه بود اما به اسم کوه معروف بود! نام تپه مانت گامبیر بود و به همین دلیل شهر به این نام خوانده می شد .در بالای تپه دو دریاچه وجود داشت . یکی از آن در طول تابستان رنگ آبی درخشان داشته،به نام بلو لیک [4][4][4]معروف بود .این دریاچه منبع آب شهر است اما در فصل زمستان آبی رنگ نیست .دریاچه کوچک دیگر ،دریاچه روستاست.در اولین روز گلنیس مرا به شهر برد تا محیط اطراف را نشانم دهد. شهری بسیار تمیز و آرام! او اتاق بسیار زیبایی را به من داد که پنجره اش رو به باغ باز می شد .در اختیار داشتن اینچنین مکان زیبایی پس از یک هفته رکاب زنی و کمپینگ فوق العاده بود . از گلنیس متشکرم. پس از استراحتی کوتاه ،با هم در مورد موضوعان مختلفی صحبت کردیم و من در مورد پروژه ام به او گفتم .او معلمی باز نشسته بود و همان موقع با فردی تماس گرفت و از او خواست تا با مدرسه ای برای کاشت یک درخت هماهنگ کندو در آن روز ما به آنجا رفتیم.
دبستان ابتدایی مالگا جایی بود که در آن درختی کاشتیم .من یک نوع درخت اوکالیپتوس خریدم که درخت ملی استرالیا به شمار می رود و پس از برگزاری یک کلاس آموزشی با بچه ها درختمان را کاشتیم.از گلنیس و جری به خاطر حمایت های آن روز بسیار متشکرم.