Kuantan…1
After Kuala Trengano just we had 2 days cycling with 210km to Kuantan which was last point of our cycling together and after that we have to seperat and eachone has to followe his own path. we start cycling about 8:30 and just we had to came ahead to south along the beach. there was 2 roads and we choice that one which was along the beach,more nicer and more fun.weather was too hot that day and after 1pm I felt alittle bit headake and really it was defficult for me to continue in too hot weather like that ,but we had to go and just some small stops to have a cold drink was all that we had.about 2:30 I almost finished and hot weather made me really tired and I asked Rick to stay somewhere for a while and we found a small town and we went to a cybercaffe which was full of childrens who came there after school to play onlin and full of noise.thats cool that they were happy which is the meaning of their age and I was happy too to see them like that.
I remember myself…playing with everythings and laghing on everythings without any reason.just about 5pm we start cycling again but we didnt cycle so far and we were both tired after 3 days hard cycling under hot sun and staying at tent made us a little bit tired.so we decided to stay there and just we found a very nice Thai restaurant ,so I experianced Thai food befor I get there.
It was so nice ,so delicuse.after that we were looking for a place to stay and we found that they all are pricey and it is better to stay in tent ,so just we found a place exactly in front of ocean and we put our tent there.the weather was too hot and really it was defficult to sleep specially for me that I can not seperat the cover of my tent away and it is almost like soana but always as soon as I fall sleep it becomes good and always I can sleep wel but that night ….just I sweated and sweated almost all the night.but it was very nice hearing sound of ocean all the night and in the morning when I opened my eays just I saw the sun was merging from the endless of ocean….so great so nice so beautifull. I was really excited to see the first sunrise in ocean and I never forget it.just after that we collected our stuff and I forgot my spair tyre for secund time but this time it is impossible to come back and take it due to I never go back 120km for a tyre.so we start our cycling early and we knew that we can get Kuantan early in the afternoon and we did.just befor Kuantan 2 reporter which we had called them befor came and we had a short interview for their report about our traveling together for peace and hope it can make atleast a small sense…however we did whatever that we could and just let see what we can get as a response from people.
When we arrived to the Kuantan we came directly to a nice hotel to have a nice day as last day traveling together and just we wanna go to find a place for planting one tree for peace tomorrow and …..let see what will happen
24 May 2007
کوانتان
بعد از کوالا ترنگانو 210 کیلومتر با دو روز رکاب زدن باکوان تان فاصله داشتیم کوان تان آخرین نقطه ای بود که با ریک رکاب میزدمبعد از آن مجبور بودیم از هم جدا شویم و هر یک مسیر خود ر ادامه دهیم ساعت 8.5 صبح حرکت کردیم و مجبور شدیم به سمت جنوب در مسیر ساحل پیش رویم .دو جاده وجود داشت راه کنار ساحل را انتخاب کریم که بسیار قشنگ و دلپذیر بود .آن روز هوا خیلی گرم بود و من احساس سردرد داشتم.واقعا ادامه ی راه در چنین هوای گرمی برای من بسیار دشوار بودولی ما مجبور بودیم به حرکت خود ادامه دهیم فقط چند توقف کوتاه برای یک نوشیدنی سرد داشتیم. ساعت 2.5 بود که خیلی خسته شده بودم از ریک خواهش کردم تو قف کوتاهی در جایی داشته باشیم ،شهر کوچکی پیدا کردیم و به یک کافی نت برای چک کردن ایمیل ها رفتیم آنجا پر بود از بچه هایی که بعد از مدرسه برای بازی به آنجا آمده بودند و خیلی سرو صدا می کردند آن بچه ها خیلی خوشحال بودند و این به سبب سن و سالشان بود من از دیدن آنها خیلی خوشحال شده بودم چون یاد کودکی خودم افتاده بودم که با هر چیزی بازی می کردم و بی هیچ دلیلی به همه چیز می خندیدم. 5 بعد از ظهر رکاب زدن را شروع کردیم اما نتوانستیم راه زیادی برویم هر دوی ما پس از سه روز رکاب زدن طولانی زیر آفتاب داغ و در چادر زندگی کردن کمی خسته بودیم بنا براین تصمیم گرفیم آنجا اقامت کنیم و یک رستوران خوب تایلندی پیدا کردیم قبلا غذای تایلندی را تجربه کرده بودم غذای آنجا بسیار دلچسب و خوشمزه بود رفتیم جایی برای خواب پیدا کنیم ولی دیدیم خیلی گران است و دیدیم بهتر است در چادر بخوابیم و جایی مناسب در کنار اقیانوس انتخاب کردیم و چادر را همانجا برپا کردیم. هوا خیلی گرم بود و خوابیدن خیلی مشکل بود به خصوص که من نمی توانستم پوشش چادرم را جدا کنم ادر مثل سونا شده بود همیشه به محض اینکه به خواب می روم دیگه خوابم می بره ولی آن شب تا صبح عرق ریختم و عرق ریختم…اما شنیدن صدای اقیانوس آن شب تا صبح بیسار عالی بود و جالبتر اینکه صبح تا چشمم را باز کردم با یک منظره ی فراموش نشدنی در تمام عمرم روبرو شدم طلوع خورشید اقیانوس! از دیدن آن منظره ی باشکوه بسیار هیجان زده شده بودم .تماشای تلاقی خورشید با انتهای اقیانوس بسیار شگفت انگیز بود.
بعد از ان ما شروع کردیم به جمع کردن وسایلمان و من برای دومین بار چرخ یدکیمو جا گذاشته بودم و برای برداشت آن باید 120 کیلومتر بر می گشتم که این غیر ممکن بود .ما خیلی زود رکاب زدن را شروع کردیم می دانستیم که اولین ساعات بعد از ظهر به کوان تان خواهیم رسید . درست قبل از کوان تان با دو گزارشگر که قبلا به آنها تلفن زده بودیم و قرار گذاشته بودیم مصاحبه ای کردیم. گزارش در مورد سفر ما باهم برای صلح بود و امیدوار بودیم که کمی احساسات صلح دوستی حتی کوچک ایجاد کنیم .به هر حال ما این کار را انجام دادیم و پاسخ مردم را دیدیم.
وقتی به کوان تان رسیدیم برای اینکه آخرین روز مشترکمان را به خوبی سپری کنیم به یک هتل خوب رفتیم.
…باید یک جای مناسب برای کاشتن درختی به نام صلح پیدا کنیم تا ببینیم چه خواهد شد