Kampot
I am still in Kampont and I am going to stay here next few days and just after that I am going to go Phnom Penh and then Angkor.last few days weather was just rainy and I could do nothing,thats why I stayed here.at first I decided to stay here just 2 days and then go to Sinohvilla which is best beach in Cambodia but everyday rain and just heavy rain,no fun ridding under rain everyday and all the day,and I saw that if I go there I have to stay in room for whole day and nothing can do,so I ignored it and just I changed my guest house and I sweeched to a better one to be more relax.
It was no clean and not very friendly people theremthe roos had a bad color and toilet also was too bad,and I didnt feel comportable,so I came to the place which Tom was living there,it is wonderful and very clean and nice,ok dosnt matter,I pay 1 USD more but at least I live a nice place and I can stay all day at room and enjoy and relax,it is very important to save energy and keep fresh and I shouldnt be very restrict about 1 or 2 USD ,due to my mind is very important and I shouldnt make it tired.if I become tired I have to several times more to bring back refreshment to myself .
In the other hand it was fine due to here I have a friend and some body to shara time and having food together and talk.Tom is about 65 years old and he has many many experiances of life and I can learn alot from him.so I did a good business and I am happy to have a nice place to relax.last few month just I was in rush and I was moving very fast ,realy I need to stay somewhere without anything to do and just relax.
Yesterday just I collect my loggages and I came here and most of day I was at room,just in the afternoon I went to internet to check my emails and also calling to Vietnam embasy in Bangkok to ask them about result of my request for visa and they told me there is no news and I can not get visa and I have to ignore it and change my route. I am too relax and I try to dont let anything to make me sad or upset but that news was that I have faced with a new challenge and it make a work ,I am really open to everything which is going on but !!!!it dosnt looks nice news but I am sure that best thing will happen like always,however I am human and I have no magical power to accept everything by the first moment and it take a time to accept it,so just I came out and I found that best way to push a way sadness and worry is spending money and shopping,so it was rainy but I went to market which is a huge place which is covered with some plastic and it has vey narrow street inside that just one person can cross it and too many small shops.almost everything youcan find there and full of movement and live.many many platform of wood and something there to sell,fruits ,fish,jewlery,showe…. .
I was wondering how that market can be alive under heavy rain,it has roof but even inside I had you use of umbrella,everywhere was leaking,but life was following there and everything was alive.so I bought many many stuff to cook and eat and now I have plenty of foods,it was ok due to it make me relax and I forgot what happened.ok Mohammad just go ahead and dont think what will happen.I came back home and after that Tom and me went to a restaurant to eat dinner and talk.fortunatly last day due to rain I couldnt go out and I had to stay at room and it was time to clean my stove and fix my bicycle,so again my stove is working and I can cook myself and enjoy my food. today I woke up early morning by call from Tom and he came to me to have a caffe and breakfast together and so nice morning which was a sign for a wonderful day with a beautiful rainbow on the sky,yes today no more rain and after almost a week I can see sun and sunlight.so I took my bicycle to drive around and see more of this small town.the country side is wonderful and so nice.really I like it.after few hours ridding just I came back to write something and have something to eat.I will stay here next 2 days and just will leave here by 10th to Phnom Penh,I hope no rain that time and atleast I can see landscape and enjoy….however I am sure I will enjoy.
7 July 2007
کامپوت
هنوز د رکامپوت هستم و تصمیم دارم برای چند روز دیگه اینجا باشم بعد برم پنوم پنه بعد هم آنکگور. این چند روز اخیر هوا همه ش بارونی بود و نتونستم هیچ کاری انجام بدم. به همین دلیل اینجا موندم. اول تصمیم داشتم دو روز اینجا بمونم بعد به سینوه ویلا برم که بهترین ساحل کامبوج است اما هر روز بارون میاد اون هم بارون سنگین. هر روز تمام روزو زیر بارون رکاب زدن زیاد جذاب نیست دیدم اگه برم اونجا همش باید تو اتاقم بمونم و تمام روز هیچ کاری نمیشه انجام داد، این بود که از رفتن به اونجا صرف نظر کردم ومهمانسرا مو عوض کردم و رفتم یکی بهتر که راحتتر باشم. اونجا تمیز نبود و آدمای خوبی نداشترنگ اتاقاش هم خوب نبودوتوالتش هم خیلی بد بود و اونجا اصلا راحت نبودم بنا براین من به جایی که تام اقامت داشت ، رفتم . اونجا عالی بود و خیلی تمیز. یک دلار بیشتر دادم ولی حداقل تو یه جای خوب زندگی می کنم و میتونم تمام روزدر اتاق بمونم و لذت ببرم و راحت باشم . خیلی مهمه که بتونی انرژی تو ذخیره کنی و سر حال بمونی. من نباید خودمو سر یکی دو دلار محدود کنم. این خیلی مهمه که خسته نشم ، اگر خسته بشم مجبورم چند برابر بیشتر بپردازم تا دوباره سرحال و پر انرژی بشم . بنا بر این برام خو به که یک دوست خوب دارم که وقتمامونو شریک میشیم و با هم غذا می خوریم و حرف می زنیم. تام حدود شصت و پنج سالشه و تجربیات زیادی در زندگیش داره من میتونم چیزای زیادی از اون یاد بگیرم. بنابر این برای من معامله خوبی بود خوشحالم که جای خوبی برای استراحت دارم. چند ماه اخیر خیلی تند حرکت کردم حقیقتا یه همچی جایی برا موندن لازم داشتم جایی که هیچ کاری برای انجام دادن نباشه و فقط استراحت کامل.
دیروز وسایلمو جمع کردم و اومدم اینجا و بیشتر روز رو تو اتاق بودم فقط بعد از ظهر رفتم اینترنت که ایمیلامو چک کنم و به سفارت ویتنام در بانکوک تلفن زدم تا ببینم نتیجه درخواست ویزای من چی شد؟ اونا گفتند خبری نیست و من مجبورم از رفتن به اونجا منصرف بشم و مسیرمو عوض کنم. من خیلی ریلکس هستم و نباید به هیچ موضوعی اجازه بدم که که منو ناراحت کنه و به همم بزنه. اما خبری که با اون روبرو شدم منو به یک مبارزه جدید طلب می کرد و اون کار می بره، واقعا من پذیرای هر چیزی که اتفاق میفته هستم!!! اما به نظر نمی رسه که خبر خوبی باشه اما من مطمئنم که بهترین چیزی که باید، اتفاق میفته ، مثل همیشه.به هر حال من هم آدمم و قدرت جادویی که ندارم که بتونم همه چیزا رو همون لحظه اول قبول کنم .پذیرفتنش کمی زمان می بره، بنا براین اومدم بیرون دیدم بهترین راه دور کردن این ناراحتی ،کمی پول خرج کردن و خرید ه، هوا بارونی بود من به بازاربزرگی که با مقداری پلاستیک پوشیده شده بود رفتم. داخلش راه باریکی بود که فقط یک نفر می تونست از اونجا رد شه و یه عالمه مغازه کوچیک داخلش. تقریبا هر چی می خواستی اونجا پیدا می کردی و پر از حرکت و زندگی بود.رو سکو های چوبی همه چیز برای فروش بود میوه ، ماهی، زیور آلات و… من در تعجبم چطور این فروشگاه زیر بارون بازه!!!بارون شدیدی میومد با اینکه سقف پلاستیکی داشت ولی من مجبور بودم از چتر استفاده کنم ، همه جا آب چکه می کرد اما زندگی ادامه داشت. بنا براین من یه عالمه مواد خوراکی خریدم که هم بپزم هم بخورم و حالا به اندازه کافی غذا دارم. خیلی خوب شد اینا منو ریلکس می کرد تا فراموش کنم که چی اتفاق افتاده. خوب محمد برو و در مورد اینکه چی خواهد شد فکر نکن.من برگشتم به اتاقم و بعد از آن من و تام با هم به یک رستوران رفتیم تا شام بخوریم و حرف بزنیم. خوشبختانه آخرین روز با اون بارون من نتونستم بیرون برم و مجبور شدم تو اتاقم بمونم و وقت داشته باشم اجاق خوراک پزیمو تمیز کنم و دوچرخه مو تعمیر کنم. بنابراین اجاق خوراک پزیم دوباره به کار افتاد و من میتونم خودم غذا بپزم واز دستپخت خودم لذت ببرم.
امروز صبح زود با صدای تام از خواب بیدار شدم . اومده بود پیش من که قهوه و صبحونه با هم بخوریم بنا براین صبح خوبی رو شروع کرده بودم که نشان از یک روز عالی داشت با یک رنگین کمان زیبا در آسمان ، بله امروز بعد از یک هفته از بارون خبری نبود ، حالا می تونم خورشید و نور اونو ببینم. بنا براین با دوچرخه برای دیدن این شهر کوچک رفتم. اطراف آن بسیار جالب و دیدنی بود. بعد از چند ساعت دوچرخه سواری برگشتم تا بنویسم و یه چیزی بخورم. من دو روز دیگه اینجا می مونمو روز دهم اینجا را به سمت پنوم پنه ترک می کنم. امیدوارم بارون نباشه و حداقل بتونم این سرزمین را ببینم و لذت ببرم.. به هر حال مطمئنم که لذت خواهم برد.