Adelaide
When I arrived to Adelaide I was hosted by Patrine and then I moved to Sallys house for the last 3 days. But I had received 3 answers from 3 different person in Adelaide who kindly were willing to host me, what surprised me a lot. I had to appreciate their kindness and I decided to stay with all of them. So I staid with patrine for 2 nights and then moved to Sallys house and staid there for 3 days and meanwhile I staid with Caroline 1 night. Patrine has a small project( it looks very small but in fact it isn’t ) about breeding new verities Tomatoes and mix them from north and south hemisphere. She is very keen in her job and very motivated which really inspired me. Unfortunately when I was there the weather was not so fine and mostly I was staying at home and just we went to the central market and I left there after 2 nights. it was great. Staying with 3 different person with 3 different attitudes of life and so much things to learn. When I left Patrine I cycled to the city where I had an appointment with Caroline and we had a coffee and about a hour to chat and then I met Sally in her house. A very lovely and friendly family who are doing something great as well. Sally and her husband have bought a property near Adelaide 3 years ago and since over they have planted over than 2000 trees there. They are not going to make fast money from that and they are thinking of making a path of trees for animals which can cross from a small creek on the east of their property to the west safely.
Here is some words from sally about what they are doing:
Hi, my name is Sally and I am married to Andrew. Three years ago we bought a beautiful property in the Clare Valley in the mid north of South Australia, to fulfill a dream of having a slice of nature not just for ourselves but to very much share with others. Our passion is nature, so we have been intent on planting many trees starting with 1,200 last year. We will be planting the next 1000 trees in three weeks time. The last batch are growing beautifully even despite the previous severe summer. We think we have a good formula of deep ripping, spraying and the ice cream container of worm poo in the bottom of each tree hole!!! The kangaroos unfortunately agree with us and have been having a good old chew but that is another good reason to keep planting. Our adult children share our passion which is a wonderful bonus, and two of the three are studying horticulture with the other one having a love of nature in general. It was an absolute delight to meet Mohamed, a special soul who is inspiring in so many ways, but it was a lovely coincidence with his love of trees.
On the second night I called Caroline and made an appointment to meet her somewhere and stay with her. I met her in sport salon, where she was playing Netball and then we rode together to her place. She was so busy due to she had an upcoming overseas journey and just she had 3 days left before her travel but still she was trying to help someone!!!! Which was amazing.
It was about 11pm that I felt something missing and suddenly I realized that I have left my bag in sport salon and my camera, documents, …all were in the bag. I called salon and saw that they are still open. I was going to ride there and find my bag but Caroline drove me there and I got my bag. It was really nice and I deeply appreciate .
I came back again to Sally’s house. She took me to the Celilan Conservation park where I could see Koala and touch it. Finally after all those years waiting to see Koala it was going to happen and I was so happy. Koala is just amazing animal. So lovely and beautiful. I spent a couple of hours there and then came back to the town.
We decided that I cook some Persian meal for the night and I choused a very nice meal called Gheymeh Bademjan which is some kind of stew making with eggplants, meet, split peas and Tomato and some other spices. We went to the market and we supplied what we needed for the dinner and then I started to cook. It was funny due to it was the first time I was cooking that meal and I had never seen before how to cook it and just my mother was the one who always cooked that nice meal. I didn’t have a recipe and just followed my senses BUT the result was fine and we had a very nice meal on the table.
On the last day we went to a school that Sally had organized it for planting tree and then just I left there at night and flew to Brisbane where I am going to finish the last leg of my journey in Australia.
30 July 2008
آدلاید[1][1][1]
هنگامی که به آدلاید رسیدم مهمان پاترین[2][2][2] بودم و در سه روز آخر به خانه سالی[3][3][3] رفتم .اما من 3 جواب مختلف از 3 فردی که با مهربانی در آدلاید میزبانم بودند دریافت کردم که بسیار متعجب شدم.من باید از مهربانی آنها قدردانی می کردم و تصمیم گرفتم با همه ی آنها بمانم.بنابران 2 شب را با پترین ، 3 روز در ا خانه ی سالی و یک شب را نیز در این بین در خانه ی کارولین[4][4][4] گذراندم.پترین پروژه ی کوچکی را در دست داشت (به نظر کوچک می آمد اما در واقع اینطور نبود ) درباره ی پروش گونه های جدید گوجه فرنگی و ترکیب نژاد های شمالی و جنوبی آن.او کارش را با انگیزه و اشتیاق فراوانی انجام می داد که بسیار مرا تحت تاثیر قرار داد.متاسفانه روز هایی که در انجا بودم هوا مساعد نبود و بیشتر اوقات را در خانه گذراندم و تنها به فروشگاه مرکزی رفتیم و پس از دو شب آنجا را ترک کردم .
ماندن در نزد 3 شخص متفاوت با 3 شیوه ی زندگی مختلف برایم بسیار عالی بود چرا که مطالب بسیاری از آنها یاد گرفتم . هنگامی که پترین را ترک کردم به سمت شهری که محل ملاقاتم با کارولین بود رفتم .ما با یکدیگر قهوه ای نوشیدیم و حدود 1 ساعت گپ زدیم و سپس سالی را در خانه او ملاقات کردم .یک خانواده ی بسیار دوست داشتنی و صمیمی که کاری بزرگ را به خوبی انجام می دادند . حدود 3 سال پیش سالی و همسرش ملکی را نزدیک آدلاید خریداری نمودند و از آن زمان بیش از 2000 درخت در آنجا کاشتند.هدف آنها دستیابی سریع به پول نبود بلکه آنها با اینکار می خواستند برای حیوانات راهی جنگلی ایجاد کنند. تا آنها با اطمینان و راحتی از نهر آب کوچکی که از سمت شرق به غرب ملک متصل بود گذر کنند. این گفته های سالی در ارتباط با کاری که انجام داده اند است .
سلام .نام من سالی ست و نام همسر م اندرو.سه سال پیش ملک زیبایی را در کلی والی[5][5][5] واقع در نیمه ی شمالی استرالیا خریداری کردیم .و برای رسیدن به رویای داشتن تکه ای از طبیعت، نه فقط برای خودمان بلکه برای تقسیم آن با دیگران،تلاش نمودیم.اشتیاق و علاقه ی ما در طبیعت نهفته شده است از این جهت قصد نموده ایم که تعداد زیادی درخت بکاریم که از حدود 1200 عدد در سال گذشته شروع شد .1000 درخت بعدی را در طی زمان سه هفته ا ی خواهیم کاشت .دسته ی آخر با وجود تابستان شدید گذشته به خوبی رشد کرده اند.ما فکر میکنیم روش خوبی را برای شیار زدن عمیق زمین،اسپری نمودن ،نگهدارنده خنک کننده ی کرم های پو در انتهای هر حفره ی درخت، به کار گرفته ایم.کانگرو ها نیز متاسفانه با مابه توافق رسیده اندو همچنان به جویدن ادامه می دهند! اما این هم دلیل خوبی برای کاشتن است .فرزندان بزرگمان علاقه و اشتیاق خوبی به این کار نشان داده اند که این خود پاداش بزرگیست.دو نفرشان مشغول تحصیل در باغبانی هستند و دیگری درکل به طبیعت علاقه مند است.ملاقات با محمد افتخاری بزرگ بود.روحی استثنایی که به چیز های زیادی امید می بخشد.و اتفاق جالب علاقه ی او به درختان بود.
در شب دوم با کارولین تماس گرفتم و قرار ملاقاتی ترتیب دادم .او را در سال ورزشی دیدم در حالیکه داشت نت بال بازی می کرد .سپس با یکدیگر به مکان او رفتیم.او بسیار مشغول بود.چرا که سفر خارج را پیش رو داشت و تنها سه روز پیش از آن فرصت داشت اما همچنان می خواست به فرد دیگری کمک کند.که این بسیار شگفت انگیز بود .حدود ساعت 11 بود که فهمیدم کیفم را به همراه دوربین و مدارک و .. در سالن ورزش جا گذاشته ام.با سالن تماس گرفتم و فهمیدم که هنوز باز است .قصد داشتم تا آنجا رکاب بزنم و کیفم را پیدا کنم که کارولین مرا با ماشین رساند و کیفم را گرفتم .بسیار عالی بود و من عمیقا از او قدردانی می کنم .
بار دیگر به خانه ی سای باز گشتم .او مرا به پارک کانسرویشن سلیلان [6][1][6]برد.جایی که می توانستم کوآلاها را ببینم و به آنها دست بزنم . آن همه سال انتظار برای دیدن کوآلا در نهایت نتیجه داد و من بسیار خوشحال بودم.کوآلا حیوان بسیار جالبیست.لحظات بسیار عالی و دوست داشتنی را در آنجا گذراندم و سپس به شهر بازگشتم.
تصمیم گرفتیم که من غذای ایرانی برای شام درست کنم و من غذای بسیرا خوشمزه ای را به نام قیمه بادمجان انتخاب کردم که نوعی خورشت است که با بادمجان ،گوشت ،قیمه و گوجه فرنگی و چیز های دیگر پخته می شود .ما به فروشگاه رفتیم و موارد مورد نیاز برای شام را خریدیم و من شروع به آشپزی کردم .این عذایی بود که مادرم همیشه آن را به خوبی درست می کرد.من دستور آشپزی نداشتم و تنها از حواس پنج گانه ام استفاده کردم .اما نتیجه آن خوب شد و شام بسیار خوبی روی میز داشتیم.در روز آخر ما به مدرسه ای رفتیم که سالی برای درختکاری هماهنگ کرده بود و سپس آنجا را در هنگام شب به سمت بریسبین [7][2][7]ترک کردم .می خواهم آخرین بخش سفرم را در استرالیا به پایان برسانم .
[8][6] Celilan Conservation park
[9][7] Brisbane
[1][1][6] Celilan Conservation park
[2][2][7] Brisbane
[3][3] Sallys
[4][4] Caroline
[5][5] Clare Valley
[6][1] Adelaide
[7][2] Patrine